برای مثال فرزندان یک خانواده همه دوست دارند به یک اندازه از محبت شیرین و نوازشهای دلپذیر والدینشان سهم ببرند.
کودکان چه زشت و چه زیبا، چه باهوش و چه کم استعداد، همه خود را محق میدانند که در کوران زندگی به اندازه دیگر خواهران و برادرانشان که ممکن است نسبت به آنان برتری داشته باشند، مورد توجه و حمایت قرار گیرند.
اما آیا در محل کار کسی که متعهد و سختکوش است و تمام استعدادهای خود را برای انجام کارهایش به کار میگیرد، با کسی که به روشها و بهانههای مختلف از بار مسئولیت شانه خالی میکند و وظایفش را بر دوش دیگران میگذارد، برابر است؟
مسلماً خیر. زیرا مدیر خردمند اجازه نمیدهد چیزی از نگاهش پنهان بماند و شخص لایق و سختکوش قربانی بیتوجهی یا بیعدالتی در محیط کار شود.
«تام پیترز» گردآورنده کتاب «مدیران برجسته سخن میگویند» در بخشی از کتاب خطاب به مدیران مینویسد: «به کارکنانتان بگویید هیچگاه اجازه ندهند قربانی واقع شوند، اگر چنین احساسی دارند، بهتر است بروند جای دیگری کار کنند.»
«ن.ن» یکی از مهمانداران خطوط هوایی خصوصی میگوید: برنامهنویسان پروازها در تعیین حقوق دریافتی ما نقش مستقیمی دارند، اگر آنها در تخصیص پروازها به ما مساوات را رعایت نکنند و پروازهایی که پورسانت کمتری را دارد به یک عده بدهند و برعکس پروازهای پورسانت بالا و پولساز را به برخی دیگر بدهند، حقوق گروهی کمتر از حد معمول و حقوق عدهای دیگر بیش از حد خواهد شد.
همچنین وی میگوید: نمونهای از بیعدالتی شغلی در حرفه ما میتواند قرار گرفتن بیش از حد عدهای از ما در پروازهای شب و یا مسیرهای نامناسب و طولانی باشد.
افرادی که در چنین وضعیتی قرار دارند، به دلیل محدودیتهای انتخاب شغل، دامنه محدودی دارند و نمیتواند چندان ساده شغل خود را تغییر دهند، برای مثال آنان نمیتوانند مانند یک فروشنده اجناس خانگی در مغازههای دیگر که به تعدد وجود دارد، مشغول به کار شوند.
بنابراین وحشت از بیکاری، آنان را حتی در وضعیت نامتعادل و نامناسب وادار به ادامه خدمت میکند و طبعاً فشارهای روحی و جسمی ناشی از این عدم تعادل ممکن است نتایج نامطلوبی به دنبال داشته باشد و از راندمان کاری آنان بکاهد.
«کنث بلانچارد» یکی از صاحبنظران بزرگ علم مدیریت در قسمتی از کتاب «مدیریت بر قلبها» خطاب به مدیران مینویسد: «اگر میخواهید علت خوب کار نکردن کارمندانتان را بدانید، کنار آینه بروید و یواشکی به آن بنگرید.»
«م.الف» نقشهکش معماری یک شرکت خصوصی میگوید: «از زمانیکه به محل کارم میرسم تا خاتمه ساعت کار، بدون به هدر رفتن اوقات مفید، فقط کار میکنم و به دلیل تجربه و سرعت کاری بالایی که دارم کارهای متعددی را انجام میدهم حتی از یک ساعت ناهاری که حق من است، به طور کامل استفاده نمیکنم و پس از صرف غذا بلافاصله به کارم ادامه میدهم، اما خیلیها که دقت و سرعت و تجربهشان از من کمتر است و از لحاظ کمی و کیفی کار کمتری ارائه میدهند، بدون احساس مسئولیت و دلشوره کاری از یک ساعت وقت ناهار خود به طور کامل استفاده میکنند.
بعضی اوقات نیز من زودتر از دیگران در محل کارم حاضر میشوم، اما باز به بهانههای مختلف یک ساعت از حقوق من کم میشود. گاهی که در طول هفته مجبورم تا ساعت 8 شب بمانم و کار کنم شاهد آن هستم از ساعت 4 تا 7 بعدازظهر اکثر کارمندان یا مجله میخوانند یا در مورد سریالهایی که شب گذشته از تلویزیون پخش شده بحث و گفتوگو میکنند و یا از امکانات اینترنت و سایتهای تفریحی آن استفاده میکنند و فقط به دلیل اینکه تیتر کاری بالاتری نسبت به من دارند، کسی به آنها اعتراض نمیکند. من دیگر نمیتوانم این نابرابری را تحمل کنم و به فکر ترک محل خدمتم هستم؛ زیرا انتظار دارم به مسئولیتپذیری و کیفیت کار من اهمیت داده شود، اما متأسفانه اینطور نیست.»
این امر کاملاً عادی است که وقتی افراد در محیطی مشغول به کار هستند، دائم برخوردهای بالادستان خود را با دیگران و با خود مقایسه میکنند، حال اگر فرد مقایسهکننده فرد مسئولیتپذیر و زحمتکشی باشد با دیدن کوچکترین تبعیض و بیعدالتی نسبت به وظایفش دلسرد و بیعلاقه میشود و این رخداد خود سرآغاز بهوجود آمدن مشکلات کاری فراوان است.
وقتی کارمندان تنها به دلیل ترس از بیکار ماندن و مشکلات امرار معاش، مجبور به ادامه خدمت هستند، با گذشت زمان و تأمین نشدن نیازهای روحیشان دیگر از ابداعات و ابتکارات خود استفاده نمیکنند و درست مانند یک آدم آهنی تنها تا جایی کار میکنند که منجر به بقای کاریشان در محل خدمت شود زیرا پذیرفتهاند حداکثر تلاش و یا حداقل تلاش برای آنان مساوی است و در سرنوشت کاری آنان هیچ تغییری ایجاد نمیکند.
اما مدیر خردمند با برقراری عدالت کاری انگیزه و شور کاری نیروهایش را از بین نمیبرد، زیرا میداند وقتی که کارمندان احساس کنند بالادستانشان اهمیتی نمیدهند که آنان برای انجام وظایفشان چقدر انرژی صرف میکنند، خود را در مقابل مسیری طولانی میبینند که هرگز به پایان نمیرسد و همین بینش منفی، ریتم کاری آنان را ناهماهنگ و کند میکند.